2. 2. 1. ملاک تعریف غنا
باید تحقیق کنیم: آیا مرادِ روایات از لفظ «غنا» معناى لغوىِ آن است یا نه و اگر جواب منفى است، چه معنایى، مراد است. حقیقت آن است که درکِ مرادِ شارع از «غنا»، و سنجش معناى آن با مفهومِ لغوى بدونِ بررسىهاى تاریخى، عقلى و لغوى، میسّر نیست. در این راه، ابتدا باید معانى مختلف، فهرست شود و سپس با تحلیلى درست و واقعبینانه، نسبتِ آن معانى با معانى مُجْمِلِ آیات و روایات سنجیده شود.
تحقیقِ تاریخى در احتمالاتِ معناىِ عرفىِ «غنا» در زمان صدور احادیث نیز در این زمینه راهگشا خواهد بود؛ چرا که مىتوان آن را «قرینهىِ حالیّهاى» براى تطابق یا عدم تطابقِ معناى شرعى غنا یا معناى لغوىِ آن دانست؛ هم چنین آن مىتواند ما را در تحدیدِ هر چه بیشترِ معناى مراد یارى کند و بسیارى از معانى محتمل را طرد نماید.
با استفاده از این توضیحات در مىیابیم که ملاکِ درست، در فهمِ معناىِ مراد«غنا» ترکیبى است از تحلیلهاى نقلى، تاریخى، لغوى و عقلى، و به عبارت دیگر، ملاکِ تعریف شرعىِ غنا عبارت است از:
آراء متخصّصانِ این مبحث (یعنى لغویان و فقها) و سنجشِ آن با معناىِ مجمل مراد از روایات با استفاده از قراین تاریخى و عقلى.
به طور کلّى، کلامِ لغویان در بیانِ معناى غنا در چند محور اساسى خلاصه مىگردد:
الف. صوت شادىآفرین: ابن منظور، غنا را به صداى شادىآفرین معنا نمودهاست.(6)
ب. صوت طَرَب آور: بسیارى، معناى غنا را مقیّد به قیدِ «طرب» دانستهاند:
- فیروز آبادى در معناى غنا چنین مىگوید:
الغِناء ککِساء من الصوت ما طرب به؛(7) غنا همچون کِساء[در اعراب]، صوتى است که حالتِ «طرب» به وسیلهىِ آن ایجاد مىشود.
- دهخدا نیز در معناى غنا چنین مىنویسد: آوزا خوش که طرب انگیزد.(8)
ج. کشش و بلندى صوت: شیخ انصارى از برخى از لغویان نقل مىکند:
الغناء هو مدّالصّوت؛(9) غنا، کشیدنِ صوت است.
- ابن اثیر نیز همین معنا را از غنا مىپسندد و مىگوید:
کل من رفع صوته و والاه فصوته عندالعرب غناء؛(10) هر کس که صدایش را بلند کرده و آن را بِکِشَد [و ادامه دهد] نزد عرب غنا است.
مقصود ابناثیر از این سخن، آن است که صداى حاصل را غنا مىنامند؛ نه خواننده را.
- ابن منظور نیز در بخش دیگرى از توضیح غنا مىنویسد:
هر که صوتش را بلند مىکند، عرب به آن [صوت] غنا گوید.(11)
د. صوتِ مُرَجَّعْ (ترجیحدار): بسیارى از فقها و لغویان، قیدِ ترجیع را در معناى غنا ذکر نمودهاند:
- کتاب قاموس در معناى غنا، قیدِ «رجع» را که به معناى ترجیع و غلتاندن صداست، ذکر مىکند.(12)
- فخرالدین طریحى نیز در قسمتى از تعریف غنا مىگوید:
الغناء ککساء الصوت المشتمل على الترجیع؛(13) غنِاء همچون کَساء[در حرکت]، صوتِ در بردارندهىِ ترجیع است.
ه. سماع: برخى نیز «سماع» و «غنا» را به یک مفهوم گرفته و بدینگونه تعریف کردهاند:
والغناء بالکسر من السماع؛(14) المسمعة: المغنیه.(15)
همانگونه که گذشت، میان اهل لغت، بر سر مفهوم غنا، اختلافات فراوانى دیده مىشود. گروهى از آنها، یکى از معانى مذکور را برگزیده و در تعریفِ غنا، ذکر نموده و برخى دیگر، بیش از یک معنا را دربارهىِ غنا، یاد کردهاند:
- در کتاب «قاموس» براى معناى غنا آمده است:
الغناء من الصوت ماد و حسن و مرجّع؛(16) غنا از جنس صوت است؛ صوتى کشیده، زیبا و برگردانده(مرجّع).
در این تعریف دو مورد «کشش» و «ترجیع» در مفهومِ غنا، یاد شده است.
- فخرالدین طریحى نیز دو قیدِ ترجیع و مطرب بودن را در مفهومِ غنا، بهکار مىبرد؛ اعمّ از آن که در شعر و قرآن و جز آن باشد:
الغناء ککساء الصوت المشتمل على الترجیع المطرب او ما یسمى بالعرف غناء و ان لم یطرب، سواء کان فی الشعر او قرآن او غیرهما.(17)
غنا مانند کِساء (در وزن)، صدایى است مشتمل بر ترجیع طربآور یا چیزى است که در عرف غنا نامیده شود؛ اگر چه طربآور نباشد؛ خواه در شعر باشد یا قرآن یا غیر این دو.
از اقوالِ اهلِ لغت به نکاتى ارزنده، پى مىبریم:
الف. غنا در نظر اهلِ لغت، از جنسِ «صوت» شمرده مىشود؛ نه کلام. همهىِ لغویان در بیانِ جنسِ تعریفِ غنا، لفظِ صوت را به کار بردهاند و برخى نیز، بدان تصریح نمودهاند:
- صاحب مصباح المنیر، چنین مىگوید:
انّ الغناء الصوت؛(18) غنا، صوت است.
- در کتاب مقاییس اللغة نیز این امر، به صراحت بیان شده است:
الغناء من الصوت؛(19) غنا از [جنسِ] صوت است.
ب. تعاریفِ لغویان از غنا، اغلب، ناتمام و مبهم است. شاید ریشهىِ آن در این باشد که بدون شنیدنِ مستقیم یک صدا، نمىتوان چیستى و چگونگى آن را با الفاظ به درستى درک کرد.
همین امر، باعثِ ابهام و تشتّتِ معانىِ یاد شده براى «غنا» گشته است. مثلاً برخى، غنا را به «صوت» معنا نمودهاند؛ امّا واضح است که هر صوتى را غنا نگویند. برخى دیگر، کشیدن صوت یا نازک کردن آن را غنا مىدانند؛ اما هر کشش صدایى را حتّى از نظر لغوى و در میان اعراب نیز، غنا ننامند. تعاریف دیگر نیز اغلب داراى چنین نقایصى است.
ج. با وجودِ اختلافِ آراى لغویان، مىتوان یک معناى مورد اتّفاق را از فحواى کلام آنان بهدست آورد و آن عبارت است از: «آوازِ خوشِ شادى آفرین».
ص1398 این معنا، در پارهاى از کتب لغت، همچون «اقرب الموارد»، «لسان العرب» و «منتهى الادب» و... مورد تصریح قرار گرفته و در برخى دیگر به آن اشاره شدهاست. براى مثال، کُتُب «قاموس المحیط»، «مجمع البحرین»، «صحاح» و «مستند الشیعه»، «مطرب بودن» را جزئى از معناى غنا قرار داده و بدین نحو، «شادى آفرین بودن» را که قسمتى از لوازم تحقّقِ معناى مطرب است، براى غنا یاد مىکنند.
بنابراین با یقین مىتوان گفت:
معناى لغوىِ غنا عبارت است از صوت شادى آفرین
د. با این تعریف در مىیابیم که معناى شرعىِ غنا مساوىِ معناىِ لغوىِ آن نیست؛ چرا که هر «صوت شادى آفرین»، غناى مورد نظر شرع نیست، وگرنه باید هرگونه صوتِ نشاط آور، حتّى در قرائت قرآن و اذان نیز، از سوى شرع، حرام و ممنوع گردد؛ در حالى که چنین نیست و حتّى احادیثى در استحباب یا جوازِ آن وارد گردیده است. افزون بر این که اگر هر صوت شادى آفرین حرام باشد، تخصیص اکثر لازم مىآید که مستهجن است؛ چون صداى قرآن و کلیهىِ نواهاى دلنشین غیرلهوى و نوحهسرایىها و مولودىخوانىهاى غیرمناسب با مجالس لهو و لعب و سرودهاى غیرمناسب با محافل گناه از کلام خارج مىگردد.
آیةاللّه خویى رحمهالله در این خصوص مىگوید:
غنا، در معناى لغوى از غناى حرام [موردِ نظرِ شرع] عامتر است و تمامى اصوات خوش را شامل مىشود؛ لذا در برخى از احادیث به تغنّى در قرآن، امر شده است.(20)
برخى از علما بر این عقیدهاند که واژهىِ عنا در زمان نزولِ آیات و ورودِ روایات بابِ غنا، در موردِ آوازهاى لهوى و آلوده به گناه، به کار مىرفته و به اصطلاح در این معنا داراى حقیقتِ عرفى بوده است.
«حقیقت عرفى» در اصطلاح فقه و اصول عبارت است از معنایى از یک کلمه که در میانِ عُرِف معمولِ مردم، معناى حقیقىِ آن به شمار مىرود؛ حال خواه، آن معنا، موضوع لهِ واقعىِ کلمه باشد، خواه چنین نباشد. به اعتقادِ برخى از فقها، مرادِ آیات و روایات را باید در این معناى عرفى، جستجو نمود.
براى آن که صحت و سقم این عقیده، روشن شود، لازم است، این مسئله از نظر تاریخى، تحلیل گردد که در ادامه به آن پرداخته مىشود.
از آنچه در معناى موسیقى و غنا گذشت، استفاده مىشود که موسیقى در معناى اول خود از غنا اعم است و هر صوت و صداى آهنگدارى را که محرک احساسات انسان باشد، شامل مىگردد.
باید دانست که در نظر بسیارى از فقها، آنچه با نام «غنا» خوانده مىشود، تنها به موسیقىِ آوازى، محدود مىشود؛ اما در نظر برخى غنا شامل موسیقىِ سازى نیز مىشود؛ چنان که موسیقىِ سازى در بسیارى از احادیث، موضوعِ احکام شرعى واقع شده، و گاه از نوع خاصّى از سازها نیز نام برده شده است.
ترجیع، در کلامِ اهل فنّ مفهومى کاملاً واضح ندارد:
- زمخشرى ترجیع را به «گردانیدن آواز و نغمه زدن» معنا مىکند.
- صاحب منتهى الارب(ناظم الاطباء) مىگوید: «[ترجیع] بازگرداندن آواز در حلق است».
- بسیارى از اهل لغت و فقها آن را به «غلتاندن و رفت و برگشت صدا» تعریف نمودهاند.
مىتوان گفت: ترجیع همان «چهچهه» در موسیقى ایرانى است که به «تحریر» نیز معروف است و خواننده در آن بدونِ اداىِ کلام و کلمهاى، حرکتى از حرکات الفبا را با قطع و وصل متوالىِ صوت، نغمه مىکند. از انواع آن مىتوان به «تحریر بلبلى» و «تحریر شارکى» اشاره کرد.
در موردِ معناى طرب، نظریّات مشابهى عرضه شده است:
- «زمخشرى» در بارهىِ طرب مىنویسد:
هو خفّة من سرورٍ او همٍّ؛(21) [طرب] سَبُکى حاصل از شادى یا حزن است.
- در کتابهاىِ «قاموس المحیط»، «محمع البحرین» و «مصباح المنیر» نیز معناى طرب را به این صورتِ شرح دادهاند:
طرب عبارت است از سَبُکى ناشى از غایت اندوه و یا غایت شادى و یا غایت آرزو.(22)
مشهورِ اهلِ فنّ (اعم از لغویان و فقها) نیز، همین نظر را برگزیدهاند.
با اندکى تأمّل در کلامِ اهل لغت و فقها، درمىیابیم که طرب همان حالتِ خاصّى است که بر اثرِ شنیدن اقسامِ لهوىِ موسیقى، بر انسان عارض مىگردد و نوعى سَبُکىِ عقلى را به همراه آورده، انسان را از حالتِ هوشیارى خارج کند.
از نشانههاى ظاهرىِ این حالت، فاصله گرفتن شخص از هویّت و شخصیّتِ واقعى خویش است. این نشانه ممکن است به صورتِ حرکاتِ دور از شأن، خود را نشان دهد. این حالت، روحانى نیست؛ چون سبکىِ روحى یا به عبارتى نشاط و انبساطِ روحى، مطلوب و ممدوح است و حتّى بر اثرِ شنیدنِ تلاوتِ قرآن ممکن است دست دهد؛ بلکه حالتى مادّى است که در نتیجه فاصله گرفتن از «عقل» رخ مىدهد. این حالت را مىتوان به حالتِ افرادِ مست، تشبیه کرد.
واژهىِ «طرب» در اصطلاحِ فقها، تمامىِ آوازهایى را که شأنیّتِ ایجادِ چنین حالتى را در عرف مردم دارد، شامل مىشود. در حقیقت این واژه در عبارت فقیهان «مطرب» بودنِ بالقوّه را افاده مىکند، نه بالفعل را؛ چرا که ممکن است بر اثرِ عدمِ تعادلِ شخصیّت یک فرد، این حالت در او بروز نکند؛ در حالى که هر نغمهاى که شأنیّت مطرب بودن را دارا باشد، بالقوّه چنین خصوصیّتى را داراست؛ به همین رو براى همه اشخاص حرام شمرده مىشود.
اهل لغت در معناى لهو گفتهاند:
هر عمل سرگرم کنندهاى که انسان را از کارى مهمّ و عملى واجب باز دارد.
«لعب» از مادهىِ «لُعاب» به معناىِ «آب دهان» است که از لبها سرازیر گردد. کلمهىِ لعب به معناى بازى آمده و وجه تسمیهىِ آن این است که همانندِ ریختن لعاب از دهان، بدون هدف انجام مىگیرد.
- راغب مىنویسد:
[لعب] فعلى است که هدف و مقصدِ درستى در آن موردِ قصد و نظر نباشد.(23)
- صاحبانِ «اقرب الموارد» و «قاموس اللغة» آن را ضدِّ «جدّ» دانستهاند.
- «صحاح» و صاحب «قاموس»، لهو و لعب را مترادف یکدیگر دانستهاند. «لعب» در اصطلاح به معناى عملىِ نظامدار است که غرضِ عقلایى در آن قصد نشده باشد؛ بلکه غرضى خیالى و غیرواقعى در آن فرض شده باشد. در این عمل مفاهیمى موهوم و خیالى همچون پیروزى، سود و زیان و... فرض مىگردد. لعب، عبارت از هرگونه سرگرمى و بازى است که معمولاً براى پر کردن فراغت انجام مىگیرد.
به نظر بسیارى از فقها، «لهو» حرام است. البته این گونه برداشت بر نوعى مبانى متوقّف است که مىتوان بر آنها خدشه کرد؛ چون بسیارى آیات و روایاتِ ناظر به حرمت لهو را با قرائن و شواهد به مواردى خاص، منحصر دانستهاند و «لهو» در غیر آن موارد را جایز شمردهاند.
در میان فقها، به جز ابن ادریس حلّى کسى به حرمتِ لعب فتوا نداده است. البته برخى مثل شیخ انصارى میان لهو و لعب فرق نهاده و لهو را امرى غیر جایز و لعب را امرى جایز شمرده و لذا نظر ابنادریس را ناشى از خَلطِ لهو با لعب دانسته است.
لطفا با ذکر منبع منتشر کنید ( منبع: گناه شناسی 313fadaii.blog.ir)
نظرات شما عزیزان: